من یک دابای هستم

یک دابای می ماند

من یک دابای هستم

یک دابای می ماند

هوا سرد شده

هوا خیلی سرد شده.. یعنی رسما و عینا زمستون شروع شد.. دیگه اینجا تبریز است و ما یهو از تابستون می ریم تو زمستون... و من می تونم تیپ زیبای زمستونیم رو بزنم.. انقدر که از تیپ تابستونی متنفرم عاشق تیپ زمستونم... بوت و اینا دارم فقط فعلا تا برسه به برف و پالتو کاپشن بپوشم بیرون.. فقط با این کاپشنه باید مانتوی مشکی داشته باشم که خدا رو شکر ندارم و باید حتما یه سر بدو بدو برم تا مانتوها رو جمع نکردن و بارونی و پالتوهای عجق وجق نیاوردن... والا به خدا پالتوهای بیخودی ادم می بینه که بیرون خوف می کنه.. پالتوهای منم اینجوریه که باید بوت بپوشی باهاش تا قشنگ بشه.. نیم بوت اسپورت نمیشه..

دعا کنین این هفته پولم رو بدن که پاشم برم بیرون یه مانتوی مشت برای خودم بخرم... چقدرم که مانتوها ارزون شده امسال... دوتا مانتو خریدم هر دوتاش 55 تومن... عجیبا غریبا

همونجوری که قبلا نوشتم تعطیلاتی که توش مسافرت نباشه به درد نمی خوره... الکی الکی تموم شد و فردا روز اخره... خدا رو شکر که تونستم یکی از جلسات رو حذف کنم و الان شنبه و چهارشنبه هام خونه ام.. چه خوبه واقعا...

گاهی وقتا یادم می افته که با زندگیم چه ها که نکردم از خودم لجم می گیره... 

حتی یه ذره

حتی یه ذره هم حس ماه محرم ندارم.. حتییییییییییی یه ذره...

شاید بدجنسی باشه ولی شدیدا خوشحالم که ما تو خونه مون روضه برگزار نمی کنیم... حالا خانم والده تند تند میگه که یه روضه ای انعامی چیزی بیاریم که خونه نو کردیم ولی من اصلا تو حسش نیستم.... دقیقا نمی دونم چرا باید کلی پول بدیم به یه خانم بیاد بشینه یه خرده داد بکشه.. یه خرده بگریونه.. بعد براش اژانس بگیریم پاشه بره.. تازه.. اصولا تمام قران خوندنها و اینا رو بقیه باید انجام بدن... نمی تونم تو مخ خانم والده بکنم که خانم والده این مال اون زمانی بود که هیشکی سواد نداشت.. یه نفری که سواد داشت به بقیه می گفت... الان نه تنها ماشالله همه سواد دارن و کتاب خوندن.. بلکه هر چی رو که نمی دونن رو کافیه تو گوگل سرچ کنن... الانم ماشاله همه تلفنهای هوشمند تو دستشون دارن هوار تومن... اینترنت هم که فقط برای اراجیف گفتن تو تلگرام و عکسهای مزخرف لایک کردن نیست که... هزار تا استفاده دیگه داره.. 

انعام می خوای بگیری؟ چهارتا مهمون دعوت کن.. همه فامیلت هم که قران خون و مومن... هر کسی پنج تا ایه بخونه تموم میشه میره دیگه... روضه خون نمی خواد... به خدا به نظر من این پولها حرومه... طرف دو ساعت میاد چایی جلوش.. میوه و شیرینی و سهمش از پذیرایی جدا.. کاری هم نمی کنه ... کاری رو می کنه که هر کسی می تونه انجام بده بعد 250 می گیره و میره... بعد تازه فکر کن.. من معلم که درس خوندم و تو کلاس یه دقیقه راحت نیستم یک ساعت و نیمم باید 10 تومن باشه... این انصافه؟ این پولها حرومه به خدا..

شدم مثل قدیما...

زرت زرت وبلاگم رو چک می کنم ... وبلاگ بچه ها رو چک می کنم مبادا پستی 

گذاشته باشن و من ندیده باشم...

ااااا... راستی... پیراهن مشکی خریدماااااااااا

بزارید عکسشو بزارم... یه پیراهن ساده مشکی.. داشتما.. ولی استیناش و قسمتی از یقه اش گیپور بود منم یه پیراهن ساده مشکی استین بلند ساده می خواستم.. این همونیه که من می خوام.. پایینش هم یه قسمت حریر داره که از اون سادگی بیش از حد درش میاره.. خیلی عالی 

تازه میشه یه عالمه باهاش کار انجام داد.. میشه بهش کمربند اضافه کرد و تبدیلش کرد به یه پیراهن مجلسی.. حالا این یه پیراهن مراسم عاشوراس..

اینم از پیراهنم...اینجا را کلیک کنید

باز هم اینستای گرامی

رفتم تو اینباکس ایمیلم دیدم یه ایمیل دارم از اینستا گرام.. خواستم اول دلیتش کنم بره ولی گفتم بزار ببینم چی می گه.. با لپ تاپ رفتم تو اکانتم و همینجوری الکی رفتم تو پروفایلم که کلا پاک کنم همه چی بره... ولی یهو دیدم گزینه غیرفعالسازی موقت داره... ایول اینستا.. انگار می دونی ادما یه روزی از تو هم خسته می شن ولی دل نمی کنن از عکسا... موقتا غیرفعال کردیم اینستا رو...

من پیراهن مشکی می خوام برای مراسم امام حسین خونه فامیلمون... اون روز با خودم فکر می کردم من چقدرررررررررررررررر چقدر گدا صفتانه بزرگ شدم.. مدام به فکر اینم که پولم رو نگه دارم.. مبادا خرج بشه.. چرا از خرج کردن می ترسم نمی دونم..

دیروز یه جایی یه پیراهن مشکی دیدم و پسندیدم..ساده و شیک و استین حریر.. بعد با خودم فکر کردم الان میگه 200 تومن... زیاده.. بعد گفتم بدبخت می خوای بری پیراهن پنجاه تومنی بخری یه دفعه بپوشی لب و لوچه اش کج بشه بمونه سر دلت؟ اینهمه کار می کنی یه پیراهن نمی تونی برای خودت بخری؟ اون همه ارزو داشتی دستت بره تو جیب خودت هر غلطی خواستی بکنی و هر چی دوست داشتی بخری همین بود؟ الان که هست؟ به اندازه کافی که درمیاری... بخر خب... هیچی دیگه... الان تصمیم بر این شده برم بخرمش.. البته دعا کنین فردا پت کار نداشته باشه به منم زنگ نزنن که کلاس دارم پاشم برم بخرم قال قضیه کنده شه...

اهان راستی... دعا کنین 200 تومن نباشه کمتر باشه... البته 200 هم باشه می خرم ها... فقط می خوام کمتر باشه که مانتو هم بخرم... مانتو مشکی هم می خوام...

خدایا... اولا می گفتیم پول پلیز.... الان می گیم اراده خرید پلیززززززززز