من یک دابای هستم

یک دابای می ماند

من یک دابای هستم

یک دابای می ماند

نمی دونم چرا انقدر روزها سریع می گذره یا من حواسم نیست... رفتم وبلاگ بچه ها رو باز کردم و دیدم اوووووووووووووو چقدر پست گذاشتن و من نخوندم... ولی جالب بود برام... دیشب حوصله نداشتم نشستم همه پستها رو یه جا خوندم... خوندن و نوشتن چقدر خوبه... به نظرم جز بهترین نعمتهاییه که خدا افریده... اصلا بهتر از حرف زدن و شنیدنه...

امروز اومدیم خونه عمه و من دارم از نت رایگان نهایت استفاده رو می کنم زرت زرت دارم سریال دانلود می کنم... کار اشتباهی هم نیست اصلا... مال خواهرزاده خودمه..

عمه امروز خیلی بهتر بود...

بازم دوست دارم بیام بنویسم... میام می نویسم..

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.