من یک دابای هستم

یک دابای می ماند

من یک دابای هستم

یک دابای می ماند

این روزا

خب از این روزا بگم که یهو کیبرد لپ تاپم بازی دراورد.. بعضی از دکمه هاش تا یه مدتی کار نمی کرد... کنترل و شیفت و بک اسپیس و جندتا از حروف... بعد مجبور بودم تا اون زمان از کیبرد یدکم استفاده کنم که اصلا دیگه بهش عادت نداشتم.. یه زمانی چطور تند تند با اون تایپ می کردم خدا می دونه.. به هر حال دیگه مدام چک می کردم که وقتی درست شد با خود کیبرد شروع کنم به کار کردن... بعد همه کاری کردما... یعی شسوار گرفتم روش.. با جارو برقی تمیز کردم.. نمیدونم تو نت اسم چندتا از برنامه هار و نوشته بود که باید ریمو بشن تا درست بشه اونا رو ریمو کردم.. همه کاری کردم ..درست می شد بعد دوباره خراب میشد.. خواستم بیخیال بشم و اینجوری روزگار بگذرونم دیدم نه نمیشه.. اعصابم خرد میشه... بعد اون شب به بهار خانم گفتم می برم تعمیر .. فوقش یه خرده پول خرجش می کنم اخه این چه وضعشه..

شگفتا...... از وقتی گفتم که می برم تعمیر داره عین ساعت کار می کنه .. یعنی اصلا یه لحظه هم اینجوری نمیشه...بچه ام از امپول ترسید خوب شد...

عمه ام سینوزیتش عفونت کرده و به چشمش فشار اورده..

حالا ما اول فکر می کردیم چشمشه ولی بعدا با تهران رفتن و این دکتر و اون دکتر فهمیدیم نه چشمش نیست خدا رو شکر... حالا قراره چند تا ازمایش بگیره تا بعد..

دعا کنین.. من این عمه ام رو خیلی دوست دارم.. با اینکه زیاد تو کارم دخالت می کنه ولی کلی به گردنم حق داره.. می دونم از بس منو دوست داره اینکارا رو می کنه.. هرچند شاید من دوست نداشته باشم..

یه گرهی تو کارمون هست.. تو کار ساختمون.. بچه ها دعا کنین... فقط دعا کنین..

نظرات 1 + ارسال نظر
سیندی پنج‌شنبه 27 مهر 1396 ساعت 09:50

ااا
جارو مگه درستش نکرد؟

بعدش بازم گیر کرد ولی درست شد...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.