من یک دابای هستم

یک دابای می ماند

من یک دابای هستم

یک دابای می ماند

چه مرضی گرفتم؟

دقیقا نمی دونم این سردردهای خری من از چی ناشی میشن؟ از معده؟ از چشم؟ از گوش؟ از چی؟ امروز با یه سردرد فجیع خودمو رسوندم خونه.. یعنی تو تاکسی می گفتم دیگه رنگ خونه رو نمی بینم از بس دل پیچه و تهوع و سردرد داشت منو می کشت... حالا خدا روشکر که ساعت کلاس رو عوض کرده وگرنه پنج شنبه صبحها خیلی ستمه بری کلاس...

دیگه کلاس زومبا هم نمی رم.. شاید پیلاتز رفتم ولی زومبا دیگه نمی رم.. ستمه خب... فقط همکلاسی ها مسخره بازی درمیارن.. مربی هم نمی تونه جمع کنه... نتیجه اش این میشه که مدام کلاس می خوره بهم و تا بخوان دوباره جمع بشن دست کم پنج شش دقیقه صرف میشه.. همون بدنسازی خودم رو میرم با پیلاتز یا حتی اروبیک..

سردردهام خیلی بدن.. دوست دارم هیچی نبینم و نشنوم.. دوست دارم هیشکی هیچی به من نگه.. دوست دارم همه اش خودم باشم و خودم..

یعنی واقعا کسی تنهایی های در پس عین خر کارکردنهای منو نمی بینه؟

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.